سال ها از جنگ می گذرد و او هنوز دست و پنجه نرم می کند با مشقت ها و دردهایی که هر روز و هر شب جان را بالا می آورد و آرام نمی شود.گلوله ای از کمر وارد شد و از جلو شکم همه چیز را درانید و خارج شد، اما جای زخم که نه خود زخم ماند و ماند و ماند. می گوید که حس پرواز به عرش در وجودم بود و گرمای خون که موج می زد و ترانه دریای وصل را در گوشم زمزمه می کرد، درد، این گونه لذت بخش می شود وقتی که تو را از زمان و مکان دیگرگون شده، در همان روزهای شیرین و درانجمن یاران محفوظ نگاه می دارد و غبار و زنگار روزمرگی ها توان نشستن بر دل و جان و ندارد که لحظه به لحظه نو می شود. غلام علی حسنی به معنای واقعی درد آشناست.....
اولین نفر کامنت بزار
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است