آخرين گفتوگو با احسان ثقفي قبل از پرواز
ساعت ملاقات هنوز شروع نشده است. جمعيت زيادي براي ديدار با بيماران خود، عقربههاي ساعت را نگاه ميكنند تا هرچه زودتر ساعت 15 را نشان دهد. نگهبان بيمارستان مدائن، راه را براي ما باز ميكند وقتي كه به او ميگوييم براي ديدار با احسان ثقفي جانباز شركت مخابرات ا تهران آمدهايم. دوربينهايمان را ناديد ميگيرد و طبقه چهارم را نشانمان ميدهد. شايد ميداند كه ثقفي امروز مرخص ميشود.
اول قرار بود به منزلش در شهريار برويم. تماس گرفتيم .صدايي معصوم گفت:" من محمدعلي پسرش هستم." گفتم چرا به مدرسه نرفتهاي و جواب داد: پنج سال بيشتر ندارم، بابام امروز از بيمارستان ميياد خونه، مامان رفته بابا رو از تهران بياره و گوشي را به اميرحسين برادر بزرگترش داد كه با وجود آنكه در كلاس اول راهنمايي درس ميخواند اما حكم بزرگتر خانه را دارد.
و ما درست يك روز مانده به سالروز آزادي خرمشهر در طبقه چهارم بيمارستان مدائن اتاق 406 خود را در كنار احسان ثقفي جانبازي كه به زحمت و با كمك همراهان بلند ميشود و همانطور چهار زانو روي تخت مينشيند قرار ميگيريم. نحيف و تكيده است و مدام دهانش خشك ميشود.بازگشت گاز شيميايي پس از سالها به ظاهر ضعيفش كرده است............
اولین نفر کامنت بزار
اين كپسول اكسيژن هم...
یک لحظه احساس کردم برق تمام وجودم رافراگرفت. خو...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است