• 1 سال پیش

  • 11

  • 16:40

اين درد به صدهزار درمان ندهم

کتاب زخم های متبرک
0
توضیحات

...و او از حادثه‌هايي برايمان سخن مي‌گويد كه از زاويه نگاه امروزي همه رنج است و مرارت و سختي، او از پيكرهاي مجروح و سرها و دست‌هاي بريده و بدن‌هاي تكه‌پاره شده‌‌اي مي‌گويد كه هرچه سرخي خون است را به یکباره به خاطر می آورد، او از كوره راه‌هاي سخت و صعب‌العبور كردستان مي‌گويد،‌ از گرداني كه وقتي از عمليات برمي‌گردد دسته‌اي بيش از آن باقي نمانده است، از زخم‌ها و تاول‌هاي گاز نامرد شيميايي مي‌گويد و در انتها لبخند مي‌زند، لبخند نه،‌ قهقه سرمي‌دهد و با حسرت مي‌گويد چه روزگار خوشي داشتيم.

حاجي! كجاي اين قصه‌هاي واقعي و افسانه‌وار تو خوش است؟ مگر چشم‌هاي تو نبود كه ديدند چگونه تسبيح خوش‌رنگ ياران و هم‌سنگرانت پاره شد و هردانه‌اي به رنگ سرخ درآمد و برخاك افتاد؟‌ مگر گوش‌هاي تو ناله‌هاي جسم‌هاي به خاك افتاده را نشنيده است؟ مگر خس خس سينه خردلي را نمي‌شنوي؟ كجاي اين قضايا خوش بود؟ و او باز مي‌خندد بر درك ناقص من و مي‌گويد: "از دوست به يادگار دردي دارم كه اين درد به صدهزار درمان ندهم. "....


با صدای
نویسنده و گوینده : موسی الرضا شبرنگی

رده سنی
محتوای تمیز