اولین بار بود که بعد از شنیدنِ خبرِ تأخیرِ دو س...
شوق ادامه مسیر بود یا اثر چای عراقی یا این شلوغ...
شده بودم سمجترین دختر دنیا، رفته بودم تا خود ا...
یک چهره آشنا، قبای طوسی به تن، بیعبا، بیعمام...
شمر، بقچه لباسهای تعزیه در دست، جلوی ما میرفت...
مرد کویر اهل گریه نیست. مثل آسمونش. مصیبت حسین ...
آقا یوسف وسط میدان ایستاده است. سبزپوش، زرهپوش...
«توی تاریکی که چشممان بهش عادت کرده بود نگاه خ...
آسمان خدا هر روز خیابانی برای عبور و مرور پرنده...
مه پوشاننده است و رازدار
و حرکت در آن ارا...
هميشه گفتهاند هر سلامي يك خداحافظي دارد. و هر ...
«هميشه بدون؛ من كنارتم. اگر خودم هم نباشم، قلبم...
درد گرسنگی، رنج جنگزدگی، تیرآهن، سنگ، خون و آو...
ميان شادیهايمان بود كه رفت. داشتيم زندگيمان ر...
مادر هيچوقت دست فرزندش را رها نميكند. چه در راه...
ضحي يعني سپيده دم. يعني آن بارقهٔ نوري ...
حالا كسي تنها، در خانهاي پر از خالي نش...
بهتر است چيزي نگويم. از سنگيني قلب علي(...
چشمها عادت ميكنند. گوشها عادت ميكنند....
بيمردمي بد درديست.
مامانجون خیلی ناگهانی رفت...<...
كه تا وقتي تاريكي هست، نوري هست و تا زماني كه ش...
ما در «راد آوا» میزبان شما هستیم تا با ندای جوانمردی، آگاهی را به شما هدیه دهیم.
کامنتی ثبت نشده است
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است