چشم انتظار
چشمهایم می سوزد
دیگر اشک هم نامرد شده است و مرا یاری نمی کند
شاید شاخه مویی سفید خبر خوشی باشد
شاید موی سفید قاصدکی از مرگ است و من یک شاخه موی سفید در سر دارم و خسته از روزگار
آری خب...
چشم انتظار
چشمهایم می سوزد
دیگر اشک هم نامرد شد...
دلنوشته های تنهایی (نویسنده: جلال احمدپور)
تو حقیقت عشقی، آن دم که چشمان همچون غزالت از سراچه خیالم عبور می کند وجودم به لرزه می افتد
آن دم که از مسیر قدمهای خرامانت می گرد و عطر دل انگیزت استشمام م...
دلنوشته های تنهایی (نویسنده: جلال احمدپور)
تو حقی...