توضیحات
.
یادته رفتم یه بسته شبرنگ خریدمُ رو سقفِ اتاق خوابمون نوشتم دوسِت دارمُ شب با خاموش کردنِ چراغا یوهو تو تاریکی یه دوستت دارمِ بزرگ روشن می شدُ اونروزُ کلا فراموش می کردیُ باهام آشتی می کردی؟
یادته تو جاده پشتِ فرمون که بودم مثلِ بچه ها دلت بهونه می کرد و اعصابمو بهم میریختیُ منم بلند سرت داد می زدم؟ بعد که میدیدم مثلِ گنجیشکایِ زیرِ سرمایِ برف، گوشه صندلی کِز می کردی و یواش یواش گلوت پر از بُغض میشد، اونموقع بود که می زدم بغلِ جاده و از ماشین پیادت می کردم و میبردمت وسطِ دستای سر سبزُ بالای کوه، بعد
می شِستیم رو زمینُ به آسمون نیگا می کردیمُ مثل بچه ها ابرارو به چیزای خوب خوب تشبیه می کردیمُ یواش یواش باهام آشتی می کردی؟
یادمه هر وقت کوچولویِ نازنازیِ درونت از خواب بلند می شدُ دلش بهونه می کرد ، میبردمت پارکُ تو زمین بازیِ بچه ها سوارِ تاب می کردمتُ واست تاب تابِ عباسی، خدا منو نندازی می خوندم. انوقت نگهبانِ پارک محکم سوت می زدُ دعوامون می کردُ من فرار می کردمُ تو تو قالبِ کوچولویِ تاب گیر می کردی.
یادمه شبا که خستگی تمومِ وجودمو مثلِ خوره می جوید، رو اُپِنِ خونه یه کارت پُستالِ شیک می دیدم که روش نوشته شده بود: (خدماتِ ماساژِ حرفه ایی، همراه با بوسه های دلچسبِ خستگی دَر کن! لطفا با این شماره تماس بگیرید!)بعد می دیدم که زیرش شماره موبایلتو نوشتی. یادته بهت زنگ می زدمُ دو ساعت طول می کِشید تا بیای! بهم می گفتی از آشپزخونه تا اتاق خواب کیپ تا کیپ ماشین بود، یه ترافیکِ سنگین! ببخشید که دیر کردم.
یادمه وقتایی که موهاتو بلند می کردی، بعدِ حموم هِی غُر می زدی که چرا انقد شونه کردنِ اینا سخته! یروز بهت قول دادم که تا آخرِ عمر خودم موهاتو با شونه ناز کنم و ببوسمشون و خشکشون کنم.
یه قولِ مردونه دادم تا یه کارِ زنونه رو انجام بدم...
میبینی عزیزکم؟ بعدِ پنجاه سال زندگی با تو، هنوزم میشه بهانه های کوچیکی پیدا کرد تا بشه باهاشون عشقمونو بهم ثابت کنیم. عزیزم عشق می تونه رابطه یک زنو مردو از اتاق خواب بِکِشونه بیرونُ به اونا چیزی فراتر از ارضا شدنِ غریزه هاشون بِچِشونه! فقط کافیه که
بهونه های کوچیکی رو دو تایی باهم و برای هم اختراع کنیم!
فقط همین...