توضیحات
پادکست تصویری بر روی یوتوب
https://youtu.be/TFomwTJ-uv8
درآمدی ز دم کاشکی چو لعمهی نور
که بر دو دیدهی ما حکم او روان بودی
https://youtu.be/E957LfHjYks?t=3700
«که در برابر چشمی و غایب از نظری»، تعبیری هست که در دیوان حافظ بارها مورد اشاره قرار گرفته، مشابه این معنی در شعر سعدی هم هست. ما میخواهیم معنی تازهای از این عبارت بدست بیاریم. و یک بررسی کوتاه در تفاوت سخن سعدی و حافظ در استفاده از این تعبیر؛ داشته باشیم.
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که در برابر چشمی و غایب از نظری
برای اینکه آخر قضیه رو اول بگیم، باید بدونیم،
"اگر در شعر سعدی چیزی شبیه به این رو ببینیم، یعنی؛ توی جلوی چشمم هستی، در یادم هستی، اما با من در فاصلهای. از من دوری.
صورت ز چشم غایب و اخلاق در نظر
ولی وقتی حافظ میگه: «که در برابر چشمی و غایب از نظری»، یعنی تو در مقابل چشمم هستی، و از جنس چشمم هستی و اثر تو بر چشم من هست، اما از نظرم غایبی. مثل نور که در برابر چشم هست و باعث دیدن میشه، اما غایب از نظر است. و حتی حافظ در همین دستهبندی و مرتبط با این موضوع میگفت، چشم جایگاه معشوق هست. جایگاه معشوق بر چشم است. اما معشوقی که در چشم حافظ، حاضر نبود."
ما اول یک تعبیر دیگهای رو مرتبط با این مساله توضیح میدیم، بعد دوباره به مسالهی در برابر چشم بودن و غایب از نظر بودنِ حافظ و سعدی برمیگردیم.
حافظ میگفت مطالبی که من دریافت و درک میکنم، یا اونچه از جانب معشوق به ذهن من یا به دل من میافته، یا مثلاً به گوش یا به چشم من میرسه، برای من مفهومه. برای من آشناست.
توی شعری که ما در ادامه برای ورود به مساله، انتخاب کردیم، به شخص دیگری میگفت تو هم اگر آشنای عشق هستی، اگر اهل نظر هستی، باید معنی و مفهوم سخن من رو درک کنی. باید سخن من برای تو آشنا و پذیرفتنی باشه. چون من در قالب یک پروتکل شناخته شده و در قالب یک قواعد مشخصی سخنم رو مطرح میکنم، اگر تو آشنای عشق هستی، باید متوجه معنی سخن من بشی.
حافظ میگفت من میتونم؛ به درک صحیحی از معنی حرفهای دارای اعتبار دیگران، در موضوع کاری خودم، برسم. میتونم سخنان دیگران در یک موضوع خاص رو اعتبار سنجی کنم. چون اهل عشق هستم. چون آشنای عشق هستم.
یا در یک نمای دیگه از سخنش، میگفت من میتونم به شناختی که بدست میارم، اعتماد کنم، چون آشنای عشق هستم. راه و چاه این مسیر رو میشناسم. سخن یا معنیای در این راه نیست که برای من قابل درک و قابل فهم نباشه.
میگفت من، سخن عشق رو میفهمم. و ارزشش رو متوجه میشم. تو هم اگر اهل عشق هستی، اگر صاحب نظری، اگر اهل نظر هستی، باید معنی سخن من رو متوجه بشی. و هزینهی اون رو هم بپردازی.
این رو کجا میگفت؟
بی معرفت مباش که در من یزید عشق
اهل نظر معامله با آشنا کنند
"من یزید" یعنی قسمتی از حراج که میگن کسی نیست که بیشتر پول بده، نبود؟ 1، نبود 2، نبود 3.
در من یزید عشق؛ یعنی در معامله عشق؛ یعنی در اون قسمت از معاملهی عشق، که هر کسیکه آشنای عشق هست، حاضره پول بیشتری بده.
میگفت تو اگر آشنای عشقی، اگر اهل نظری، پس قیمتش رو میدونی، بی معرفت نباش، پولش رو بپرداز.
به تعبیر آکادمیک امروزی میگفت، اونچه از سوی یک آشنای عشق برای من بیان میشه، جز علایق پژوهشی و مسائل قابل فهم و در حوزه دانش من هست. یا در دایره نکاتی قرار داره که از کیفیت اونها آگاهی دارم. پس میفهممشون. اگر تو هم اهل نظر هستی، باید معنی سخن من رو بفهمی.
میگفت همونطور که در معامله عشق، یا در اون قسمتی از معامله که جنسی رو به مزایده میگذارند، که به بالاترین قیمت بفروشند، کسانی که قیمت بالاتری پیشنهاد میدن، ارزش اونچه میخرند یا میخواهند بخرند رو، میدونند. یعنی چیز اضافهای نمیپردازند. «من یزید» در بیتی که خوندیم، یعنی اون قسمتی از حراج که میگن کسی به قیمت بالاتری خریدار هست؟ "کسی هست که پول بیشتری بده".
حافظ میگه در معامله عشق هم اینطوریه، اونی که بیشتر میپردازه، ارزش اونچه خریداری میکنه رو میدونه.
اما این سخن حافظ یک معنی پنهانی دیگری هم داشت.
نظر، به معنی چشم هم هست. اهل نظر که دو دیده هستند. آشنایان دو دیده، یا آشنای اهل نظر، نور هست. یا در گذشته بیشتر نور بود. که در جهان فکری حافظ هم مرتبط با موضوع نور چشم شدن میشه.
نور چشم شدن چی بود؟ در گذشته میگفتند اشعهای در چشم هست، که باعث بینایی میشه. امروز هم میگن: نور چشمم یا سوی چشمم ضعیف شده. ما توی جلسه نور شراب به چند تا از ترانههای امروزی که از این تعبیر استفاده کردند هم اشاره کردیم. یکیش سرود ملی بود. فروغ دیدهی حق باوران. یعنی نور چشم حق باوران، یا نوری در چشم حقباوران که به آنها کمک میکند حقیقت رو ببینند.