• 2 ماه پیش

  • 31

  • 03:11

گلستان سعدی باب اول حکایت هشتم

گلستان سعدی
0
توضیحات

هرمز را گفتند: وزیرانِ پدر را چه خطا دیدی که بند فرمودی؟ گفت: خطایی معلوم نکردم و لیکن دیدم که مَهابتِ من در دلِ ایشان، بی‌کران است و بر عهدِ من اعتمادِ کلّی ندارند. ترسیدم از بیمِ گزندِ خویش آهنگِ هلاکِ من کنند.

راوی: مجید غفارنیا

سه تار: استاد احمد عبادی


shenoto-ads
shenoto-ads