در نمایشنامه آنکه گفت آری، نوشته برتولت برشت ،یک روستایی دچار یک بیماری واگیر شدهاست. معلم روستا به همراه عده ای برای پیدا کردن درمان راهی سفر می شوند. در این میان یکی از شاگردان اصرار دارد که در این سفر این تیم را همراهی کند.
در نهایت آموزگار و همراهانش قبول میکنند که او را همراه خود ببرند. شاگرد در میانههای راه خسته میشود و به همسفران اعلام میکند که دیگر قادر به ادامه این راه نیست. قوانین کهن در آن سرزمین حکم میکند که فرد نا توان و بریده از سفر را به حال خود رها کرده و به راه خود ادامه دهند . این قانون اجازه نمیدهد که یک جمع مصلحت خود را فدای یک فرد کنند
این نمایشنامه توسط هنرجویان ترم یک آموزشگاه هنرهای نمایشی سایا خوانش شده است.
اولین نفر کامنت بزار
نمایشنامه راحله نوشته محمد جواد صالحی،خاطرات ی...
"جووان...
نمایش رادیویی ولگرد داستان چند ولگرد را روایت م...
روزی از روزها نانوای مهربانی نانی پخت که بسیار ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است