توضیحات
ند استارک یکی از دوستداشتنیترین و اخلاقمدارترین مردانیست که در مجموعهی «بازی تاج و تخت» با او آشنا شده بودیم و وقتی خیلی زودتر از آنچه انتظارش را داشتیم ناجوانمردانه به قتل رسید همه شوکه شدیم. مگر نباید اینطور باشد که انسانهای خوب پایان خوبی داشته باشند و بدها به سزای اعمالشان برسند؟ همیشه قضیه به همین سادگی نیست، بهویژه وقتی پای امور سیاسی در میان باشد. وقتی قدم به دنیای سیاست میگذاریم تعاریف سنتی و مطلقی که از خوب و بد در ذهنمان داریم، کارآیی خود را از دست میدهند. در سیاست اخلاقمدار بودن افراد اهمیتی ندارد، بلکه قدرت است که تعیینکنندهی خوب بودن یا بد بودن یک حکومت است. نخستین فیلسوفی که این نظریه را بیان کرد و به دلیل سخن گفتن از حقیقت قرنها منفور بود نیکولو ماکیاولیست. تا پیش از او تمام نظریههای سیاسی مبتنی بر ارزشهای اخلاقی هر فیلسوف بودند که آنها نیز براساس متافیزیکِ آن فیلسوف شکل گرفته بودند. او براین باور بود که در سیاست هر اقدامی که برای حفظ قدرت لازم است خوب و درست است. هابز نیز برقراری امنیت را مهمترین عامل در تعیین خوب بودن حکومتها میدانست. به باور او انسانها برای فرار از ناامنیهای وضعیت طبیعی حکومتی برقرار میکنند که به منظور بهترین عملکرد باید قدرت مطلق و نامشروط به حساب آید. برای حفظ این امنیت هرکاری که لازم باشد باید انجام شود، حتی اگر این کار کشتن فرد یا افرادی باشد که گرچه از نظر اخلاقی انسانهای خوبیاند اما اعمال آنها امنیت دولت و مردم را در نهایت به خطر میاندازد. دیوید هان در این مقاله میکوشد با بیان نظریات سیاسی ماکیاولی و هابز نشان دهد که کشتن ند استارک علیرغم خوب بودن او، اجتنابناپذیر بود، چون او حاضر نبود برای حفظ امنیت کشور و مردمش، دست به کارهای غیراخلاقی بزند و همین مسئله هم خودش را به کشتن داد و هم کشور را به جنگ داخلی کشاند.