راننده از توی آینه نگاهی به ادنیسا انداخت و لبخند زد و زیر لب چیزی زمزمه کرد. اما قبل از اینکه او بتواند جویای علت لبخند راننده و اینکه شاید فکر کرده او کمی «در دنیای دیگری سیر می کند» بشود، رایبود نفس عمیقی کشید و تند و تند شروع کرد به انگلیسی چند جمله را تکرار کردن:« باورم نمی شه که هزاران کیلومتر دورتر تصادفا به کسی بربخورم که مثل خودم فکر کند. باورم نمی شه، باورم نمی شه»...
نویسنده: فرنگیس آریان پور
کارگردان موزیکال: آناستاسی د. آ.
اولین نفر کامنت بزار
هنوز آن را نديده بود ولي پاهايش به سمت آن در حر...
...يكي ...
زلزلهاي مهيب رخ داد. نيمه شب بود. در اين كابوس...
امواج سهمگين و سياه با شدت تمام به فانوس دريايي...
تصميم خ...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است