شما عزیزان علاقه مند به شعر را این بار هم به شنیدن شعر زیبای دیگری از حسین پناهی می کنم :
از شوق به هوا به ساعت نگاه میکنمحدود سه نصف شب استچشم می بندم که مبادا چشمانت را از یاد برده باشمو طبق عادت کنار پنجره میرومسوسوی چند چراغ مهربانو سایه کشدار شبگردان خمیدهو خاکستری گسترده بر حاشیه هاو صدای هیجان انگیز چند سگو بانگ آسمانی چند خروساز شوق به هوا می پَرم چون کودکیمو خوشحال که هنوزمعمای سبز رودخانه از دوربرایم حل نشده استآری از شوق به هوا میپرمو خوب میدانمسال هاست که مرده ام
وهم کهکشانها کو زمینم؟ زمین کو وطنم؟وطن کو خانه ام؟خانه کو مادرم؟مادر کو کبوترانه ام؟...معنای این همه سکوت چیست؟من گم شده ام در تو یا تو گم شدی در من ای زمان؟!.... کاش هرگزآن روز از درخت انجیر پایین ن...
وهم کهکشانها کو زمینم؟ زمین کو وطنم؟وطن کو خانه ام...
شما را دعوت به شنیدن شنیدن شعر زیبای دیگری از حسین پناهی با نام پیست میکنم:
پیست میزی برای کار کاری برای تخت تختی برای خواب خوابی برای جان جانی برای مرگمرگی برای یاد یادی برای سنگ این بود زندگی.... ...
شما را دعوت به شنیدن شنیدن شعر زیبای دیگری از حسین...
کاج ها در بکر اند نیمکت کهنه باغ خاطرات دورش را در اولین بارش زمستانیاز ذهن پاک کرده است خاطره شعرهایی را که هرگز نسروده بودم خاطره آوازهایی را که هرگز نخوانده بودیکاکلبا تو بی تو همسفر سایه خویشم وبه...
کاج ها در بکر اند نیمکت کهنه باغ خاطرات دورش را در...
سرگذشت کسی که هیچ کس نبود حرمت نگه دار دلمگلمکه این اشک ، خون بهای عمر رفته من استمیراث من!نه به قید قرعه نه به حکم عرفیک جا سند زده ام همه را به حرمت چشمانتبه نام تومهر و موم شده با آتش سیگار متبرک م...
سرگذشت کسی که هیچ کس نبود حرمت نگه دار دلمگلمکه ای...
شناسنامه من حسینمپناهی اممن حسینم , پناهی امخودمو می بینمخودمو می شنفمتا هستم جهان ارثیه بابامه.سلاماش و همه عشقاش و همه درداش , تنهاییاشوقتی هم نبودم مال شما.اگه دوست داری با من ببین , یا بذار باهات ...
شناسنامه من حسینمپناهی اممن حسینم , پناهی امخودمو ...
چشمان من شب در چشمان من است به سیاهی چشمهایم نگاه کنروز در چشمان من استبه سفیدی چشمهایم نگاه کنشب و روز در چشمان من استبه چشمهای من نگاه کنپلک اگر فرو بندم ج هانی در ظلمات فرو خواهد رفت ...
چشمان من شب در چشمان من است به سیاهی چشمهایم نگاه...
بیکرانهدر انتهای هر سفر در آیینه دار و ندار خویش را مرور می کنم این خاک تیره این زمین پاپوش پای خسته ام این سقف کوتاه آسمان سرپوش چشم بسته ام اما خدای دل در آخرین سفر در آیینه به جز دو بیکرانه کران به...
بیکرانهدر انتهای هر سفر در آیینه دار و ندار خویش ر...